جدول جو
جدول جو

معنی رجه په - جستجوی لغت در جدول جو

رجه په
جای پا، از طریق رد پا در تعقیب کسی بودن، از طریق رد پا شکار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راه پو
تصویر راه پو
آنکه باشتاب به راهی می رود، رونده
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
محلی است بمسافت کمی در مشرق فرک به فارس. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(پَ پَ / پِ)
پپه. پخمه. گول. چلمن. سلیم. پفیوز. آبدندان. ساده. ساده دل. چلمه. صاف و ساده. رجوع به پپه شود
لغت نامه دهخدا
(پَهْ پَهْ)
کلمه ای است از توابع که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند. (برهان). آفرین. زه. مخفف واه واه. (غیاث). مکرر په. به به:
روحانیان چو بینند ابکار فکر من
په په زنند بر وی و نام خدا برند.
کمال اسماعیل.
دیده را و مژه را دید دلم خشک و چه گفت
گفت په په نبود بخت بدین شادابی.
مسیح کاشی.
بوحدت فروناوری هیچگه سر
چو حلواخوری زود گویی که په په.
؟
، به به. (در زبان اطفال) ، شراب یا غذائی شیرین یا لذیذ.
- با په په چیزی را خوردن، با التذاذ تمام خوردن. خوردن چیزی را و تحسین کردن آنرا. سخت از آن ملتذ شدن
لغت نامه دهخدا
(پِ پِ)
فقه، آنکه حق خیار دارد در بیع و غیره
لغت نامه دهخدا
تصویری از په په
تصویر په په
کلمه ای است که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند، آفرین، به به
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی بیماری روده ای که گوسفندان در آن دچار شوند
فرهنگ گویش مازندرانی
پا به پا، لنگه به لنگه پوشیدن کفش یا جوراب
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مکانی در سوادکوه، به دنبال بره، حافظ بره
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمت بالا، بخش بالایی
فرهنگ گویش مازندرانی
هنگام روز
فرهنگ گویش مازندرانی
راه باریک و تنگی که در مراتع سنگلاخ وجود دارد و احشام به
فرهنگ گویش مازندرانی
بر بالای گردنه، روی طناب، روی بند
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
ردپا، جای پا
فرهنگ گویش مازندرانی
کج و ماوج، حرف بی منطق
فرهنگ گویش مازندرانی
کناره های دره
فرهنگ گویش مازندرانی
کنار جاده
فرهنگ گویش مازندرانی
لب و لوچه
فرهنگ گویش مازندرانی
اندام
فرهنگ گویش مازندرانی
طرف پایین، قسمت پایین هر چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی
تعقیب نمودناز روی نشانه ی پا در پی چیزی بودن، تعقیب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
در مسیر راه، اطراف راه، کنار راه
فرهنگ گویش مازندرانی